داستان شاردو فورسز قسمت اول ( توضیحات رو بخونید)

شاردو به میدان اصلی شهر رفته بود انگار جشنی اونجا بود شاردو از یک نفر پرسید:ببخشید اینجا چه خبره.یارو جواب داد:سالگرد نجات دنیا توسط سونیک و آواتاره.شاردو هیجان زده از کنار یارو رد شد و گفت: وای باید خودمو مرتب کنم خیلی شلخته ام آقای آواتار حتما خوشش نمیاد .همین لحظه آواتار اومد و روز بعد از جشن شاردو بدیدنش اومد باهم دست دادن و آواتار از شاردو پرسید:تو حتما شاردویی از کارات خبر دارم حمله به شهر ،بزرگ شدن .همین که شاردو دهنش رو باز کرد هزار تا سوال در مورد ماجرا سونیک فورسز پرسید آواتار گفت:چطوره بریم حرفامون رو پیش اون کوه که خلوته بگیم.شاردو هم قبول کرد،رسیدن به اونجا شاردو پرسید با چه فنایی اینیفت رو شکست دادی آواتار هم واسه اینکه شاردو نارحت نشه چند تا فن کاراته زد یک لحظه چند تا سنگ تکون خوردن یکدفعه از بین سنگ ها یک موجود مثل اینیفت بیرون اومد آواتار گفت:امکان نداره تو کشته شده بودی و این رنگ های جدید چیه که داری یارو جواب داد: من آینیفت هستم اینیفت زمانی که تونست از هر چیزی کپی کنه یک کپی از خودش یعنی من درست کرد و در اینجا پنهان کرد.کمی مکث کرد و ادامه داد:شهر شما زیر این کوه له خواهد شد. آینیفت کوه بزرگ رو روی تماملایک و نظر بدهید دوستان